به اون نقطه ای رسیدم که حالِ بدم همیشه هست به هر حال، یعنی کاملا و عمیقا متوجه م که این زندگی به دردِ زندگی کردن نمیخوره... ولی به قولِ سبید، یه امید پوچ مسخره ای هست که باید نباشه. باید بره تا بشه وا داد... که اگر خودت از یه جایِ دوری زندگیتو تماشا کردی ترحم انگیز نباشی. نگی مُرد تا زندگی کنه چون اینقدر احمق بود که فکر کرد خدا معجزه هاشو براش خرج میکنه. می دونی؟